برای ختم این دوره از قرآن کریم، جزء کامل باقی نمانده است
هدیه قرائت صفحه
481
قرآن کریم
توضیحات
شخصی به نامه علی در همدان در محله ای که الان کنار مصلی فعلی همدان است به نام گند آب زندگی میکرده . اسمش علی است و چون در این محله زندگی می کند به او علی گندابی می گویند علی گندابی قیافه بسیار زیبا خوشکلی داشته ،چشمان زاغ ،موهای بور و یک کلاه پشمی سرش میگذاشته که به زیباییش اضافه میکرده . علی گندابی لات بوده و ته دلش یه عالمه معرفت و مرام بوده ... جلو قهوه خونه نسشته بود داشت قلیون میکشید یه وقت دید یه خانمی که تازه شوهر کرده بود ایستاده و داره به این علی نگاه میکنه ، علی هم تیپی زده بوده و با این قیافش که خوشکله ، داشت نگاه میکرد . به خودش نهیب زد و گفت آی علی حق نداری یه جوری تیپ بزنی که زنهای جوون به تو نگاه بکنند . علی گندابی که این حادثه رو دید پاشد و موهاشو ژولیده کرد و گفت علی یه جوری قیافتو درست کردی که ناموس مردم به تو نگاه میکنه ؟!!! گذشت .... آشیخ حسن نامیه تو همدان، میگه رفتم تو یکی از دهاتهای همدان که خیلی هم روستای خوبیه و کلی شهید داده روضه بخونم اومدم که برگردم دیر وقت بود و درهای دروازه رو بسته بودند . اومدم در بزنم دیدم علی گندابی مست لایعقل قمه به دست پشت در ایستاده با دوستاش ، معطل مونده بودم که چه بکنم ؟! نه می تونستم بمونم از ترس درنده ها و نه می تونستم در بزنم از ترس علی گندابی ، خلاصه دل رو زدم به دریا و در زدم دیدم علی گندابی با یه صدای گرفته گفت کیه ؟! با ترس و لرز گفتم منم دیدم علی گندابی قمه به دست داره اربده میکشه تا منو دید گوشه عبام رو گرفت و گفت : آشیخ حسن این موقع شب اینجا چه غلطی می کنی ؟ !! گفتم راستش علی جان رفته بودم یکی از روستاهای اطراف مجلس روضه برا امام حسین (ع) روضه بخونم . گفت : شمام گندشو در آوردین هر روز و هر شب مجلس روضه امام حسین (ع) خسته نشدین اینقدر مجلس روضه؟! گفتم : این چه حرفیه میزنی ؟! گفتم علی فرق داره آخه امشب شب اول محرم امام حسینه .... آقا علی مست لایعقل عرق خور تا این حرف رو شنید اونقدر این سرشو یه دروازه زد .... با خودش می گفت علی ؟ خجالت نکشیدی محرم امام حسین (ع ) اومده و تو عوض اینکه بری مجلس روضه عرق خوردی و مست و لایعقل داری اربده می کشی ؟! ای بی حیا !!! همه وقت گناه تو محرم هم گناه ؟!! کمی آروم شد و گفت شیخ الان با این قمه می زنم تیکه تیکت می کنم باید الان برای من روضه بخونی ! منبر می خوای؟ خودم میشم منبرت الان باید برام روضه بخونی !خم شد شیخ هم روی کمرش نشست و بدون مقدمه گفت : ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ....... سقای حسین سید و سالار نیامد ... شیخ میگه یه وقت دیدم دارم بالا و �ایین میرم و علی گندابی مست لایعقل داره به پهنای صورت گریه میکنه .... روضم که تموم شد گفت شیخ میشه یه کاری برای من بکنی ؟!! گفتم چی کار؟! گفت روتو بکن به حرم امیر المومنین و بگو آقا علی گندابی قول میده دیگه لب به عرق نزنه ... خدا حافظی کردیم و رفتیم خونه و فردا ما رفتیم مسجد جامع نماز رو که خوندم رو منبر رفتم گفتم مردم مژده بدم علی گندابی توبه کرده ... کسی باور نمیکرد این جریان رو .... نماز که تموم شد با جمعیت رفتیم در خونه علی گندابی رو زدیم زنش اومد گفت بله؟ ! گفتیم علی کجاست ؟! گفت نصف شب اومد ساکشو برداشت گفت زن میرم یا آدم میشم برمی گردم یا دیگه بر نمی گردم .... گفتیم کجا رفت ؟!! گفت جایی بجز کربلا ندارم .... ....... مدتی علی گندابی اومد کربلا ... اونقدر موند تا زنگار از قلبش زدوده شد .... میرزای شیرازی تو نجف نماز میخونه اومد این ته مجلس نماز خوند اونقدر اومد جلو .....اومد جلو تا ملازم میرزا شد .... نشست کنار میرزا ... وقتی میرزا وارد حرم میشد میدید علی نیست اونقدر می ایستاد تا علی گندابی بیاد .... یه وقت کسی اومد و گفت میرزا یکی ازعلما و زائرین امیر المومنین از دنیا رفته .... میرزا دستور داد مهمین زیر پای زائرا یه قبری براش آماده کنند ...بین الصلاتین هم بیارید نمازشو بخونم و و بعد از نماز هم خاکش کنیم ... نماز اول رو که خوندند اومدند گفتند میرزا قبرآماده شده اما اون عالم دوباره زنده شده ... و قلبش شروع کرده به کار کردن .... میرزا گفت : قبر رو نپوشونید یه حکمتی تو این کار هست .... نماز رو که خوندند اومدند گفتند میرزا : علی گندابی همین که رفته سجده سر از سجده بلند نمی کنه .... اومدن صداش کردند دیدن علی گندابی مرده .... میرزا گفت میدونید علی گندابی تو سجده آخرش به خدا چی گفت ؟! خدا رو به آبروی امیر المومنین قسم داد: گفت یه قبر کنار امیر المومنین خالیه من برم اونجا بخوابم ؟!! و خدا دعای علی گندابی رو مستجاب کرد .... لذا ببینید گریه بر ابوالفضل چه کارها که نمی کند ....